دهقانی توی گاریاش پر از پنبه بود ولی یکدفعه یک تکه از پنبه که به شکل آدمک بود از روی گاری افتاد. آدمک پنبهای دنبال گاری دوید، اما به گاری نرسید و از خستگی روی سنگی نشست.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : مریم نشیبا
قصه صوتی کودکانه: ننه خورشید و گلبهار || با صدای مریم نشیبا
ننه خورشید و گلبهار خیلی همدیگر را دوست داشتند. آب خانه تمام شده بود و گلبهار باید پای چشمه می رفت و کوزه را پر از آب می کرد.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: ملافه های خاله خرسه || با صدای مریم نشیبا
پاییز به جنگل آمده بود و همه جا غلغله بود. خاله خرسه هم باید همه ی کارهایش را انجام می داد تا به خواب زمستانی برود. او خیلی تمیز بود و باید همه ی ملافه هایش را می شست.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: پیرزن مهربون و دوستای جنگلی || با صدای مریم نشیبا
نزدیکیهای جنگل، پیرزنی خانه داشت که حیوانات را خیلی دوست داشت. یک روز پیرزن روی برفها سر خورد و پایش شکست.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: زمستان زیر آب های دریاچه || با صدای مریم نشیبا
ماهیهای زیر دریاچه هر روز از نوری که از خورشید به زیر آب میتابید لذت میبردند و بازی میکردند. اما زمستان از راه رسید.
بخوانید