پشمک خوابش نمیبُرد... او بیدار شد تا پیش دوستش برود، ولی او خواب بود. سرِ راه صدای هوهویی شنید و رفت پیش آقاجغده...
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : مریم نشیبا
قصه صوتی کودکانه: پروانه مهربان / مریم نشیبا
پروانه بالهای شفافی داشت؛ درست مثل شیشه. او به زنبور کوچولو کمک کرد و زنبور از او تشکر کرد. پروانه دلش میخواست یک نفر هم به او کمک کند تا بالهایش رنگی شود...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: دشت تنها / مریم نشیبا
دشت بزرگ تنهای تنها کنار کوه نشسته بود. نه آهویی، نه سنجابی، نه درختی. فقط چند تا عقرب و مارمولک آنجا زندگی میکردن.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: وقت باریدن / مریم نشیبا
آسمان پر از ابر شده بود؛ ابرهای سیاه و پر سروصدا. یک تکه ابر بارانی هم کناری ایستاده بود؛ یک ابر بارانی کوچک. ابر بزرگ از راه رسید و گفت: آهای کوچولو برو کنار!
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: پرواز کلاغک / مریم نشیبا
کلاغ با چهار تا جوجهی قشنگ روی یک درخت زندگی میکرد. خواهرکلاغه هم با جوجههایش روی همان درخت زندگی میکردند. روزها جوجهکلاغها با هم پرواز میکردند، ولی کلاغک نمیتوانست بپرد...
بخوانید