بایگانی/آرشیو برچسب ها : مرغ

قصه کودکانه: پیشی کوچولو گریه نکن! | دوستی گربه و جوجه ها

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-پیشی-کوچولو-گریه-نکن

هوا خوب و آفتابی بود. مرغ خال‌خالی توی لانه‌اش نشسته بود. گربه کوچولوی سیاه‌وسفید و پشمالویی از دور نگاهش می‌کرد. گربه کوچولو بعد از مدتی به‌طرف خانم مرغه رفت و گفت: «سلام مرغ خال‌خالی. اسم من پیشی است. چرا شما از صبح تا حالا اینجا نشسته‌اید و اصلاً از جایتان تکان نمی‌خورید؟»

بخوانید

قصه کودکانه: هفت جوجه اردک | آب‌بازی چقدر خوب است

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-هفت-جوجه-اردک

صبحِ آفتابی و قشنگی بود. هفت تخم اردک آرام‌آرام شروع کردند به ترک خوردن. ناگهان سه جوجه اردک، تخم‌هایشان را شکستند و سرشان را بیرون آوردند. بعد یکی دیگر. خلاصه سه تای آخر هم تخم‌هایشان را شکستند و بیرون پریدند.

بخوانید

قصه کودکانه: زیک زیک | دیگران را به خاطر نقصشان مسخره نکنیم

قصه کودکانه: زیک زیک | دیگران را به خاطر نقصشان مسخره نکنیم 1

خانم مرغه و آقا خروسه در مزرعه‌ای سبز زندگی می‌کردند. آن‌ها هفت‌تا جوجه‌ی خوشگل و زرد داشتند. خانم مرغه و آقا خروسه سعی می‌کردند جوجه‌هایشان را خوب تربیت کنند تا مرغ و خروس‌های خوبی تحویل مزرعه دهند.

بخوانید