Tag Archives: مثنوی مولوی

قصه‌ آموزنده: آهو در طویله خران || قصه‌های مثنوی مولوی

داستان-های-آموزنده‌ی-مثنوی-مولوی-قصه‌ی-آهو-در-طویله-خران

یک روز یک شکارچی از صحرا یک آهو گرفته بود و شب که به خانه آمد دید هیچ‌چیز برای خوردن، در خانه نیست. هر چه فکر کرد که آهو را بکشد و کباب کند دلش راضی نشد. آهو را برداشت آمد سر کوچه. چند نفر ایستاده بودند.

بخوانید

قصه‌ آموزنده: کمال‌الدین حسن || قصه‌های مثنوی مولوی

داستان-های-آموزنده‌ی-مثنوی-مولوی-قصه‌ی-کمال‌الدین-حسن

شاعری یک شعر بالابلند در تبریک عید ساخت و در آن از خوبی‌های پادشاه زمان خود خیلی تعریف کرد و در مدح و ستایش او بسیار کوشش کرد و روز عید نوروز برای خواندن آن شعر و گرفتن صِله و عیدی به دربار پادشاه رفت.

بخوانید

قصه‌ آموزنده: کودک حلوا فروش || قصه‌های مثنوی مولوی

داستان-های-آموزنده‌ی-مثنوی-مولوی-قصه‌ی-کودک-حلوا-فروش

شخصی بود که اسمش «شیخ احمد خضری» بود و در شهر خود به خوبی و خیرخواهی معروف شده بود. این شیخ احمد روزی روزگاری مرد ثروتمندی بود و هر چه داشت کم‌کم به مردم فقیر و بی‌نوا بخشید تا اینکه دارایی‌اش تمام شد.

بخوانید