در کنار برکهای حیوانات مختلفی زندگی میکردند. آهـو و خرگوش و موش هرروز صبح تا شب در کنار هم مشغول بازی بودند. تا اینکه یک روز خرگوش چیز سیاهی را کنار برکه دید که در بین علفها در حال حرکت بود. به دوستانش گفت: من در اینجا مار سیاهی دیدم.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : مار
قصه های قشنگ فارسی: کلاغ انتقامجو / پیروزی اندیشه بر دشمن نیرومند
در دامنهی کوهی، درختی قرار داشت که روی آن یک کلاغ با جوجههایش زندگی میکرد. او روزها در پی غذا از لانهاش خارج میشد و بعدازآنکه غذایی مییافت به لانهاش مراجعت مینمود و با غذایی که آورده بود شکم جوجههایش را سیر میکرد.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: خانهی تمیز پیرزن و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه قصهگو #31
فهرست قصه های این مجموعه: 1- خانهی تمیز پیرزن 2- خاله جان 3- خرس کوچولو تولدت مبارک 4- خرگوش سفید و خال خالی 5- خارکن و موش و مار و طوطی
بخوانیدقصه صوتی کودکانه:دو خواهر و 4 قصه دیگر / با صدای: پگاه رضوی #10
فهرست قصه های این مجموعه: دو خواهر / دندان مروارید / رویه و آستر / خارکن و موش و مار و طوطی / دختر اولی به تو میگم
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: مار کوچولو / با صدای: مریم نشیبا
مار کوچولو که تازه از تخم بیرون آمده بود، درختی دید که رویش کبوتری نشسته بود. کبوتر با لبخند به او سلام و خوشامد گفت. مار از او پرسید: «تو کی هستی؟»
بخوانید