داستان آموزنده: خرگوشی در لانهاش سر بهزانو نهاده بود و فکر میکرد. گفته میشود که این حیوان از قدیم همیشه در حال ترس و غصه زندگی میکند. خرگوش فکر میکرد که ترسِ همیشگی خیلی بد است.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : قورباغه
قصه کودکانه و آموزنده: ستاره کوچولوی خاکستری || وزغ زشت
داستان کودک: یکی بود یکی نبود. در زمانهای دور وزغی بود زشت و بدترکیب که تمام بدنش را زگیلهای درشتی پوشانده بود. خوشبختانه او نمیدانست که بسیار زشت است. حتی نمیدانست وزغ است. چون هنوز بچه بود و کسی او را به نامش صدا نکرده بود.
بخوانیدقصه کودکانه: شکم قورباغه || دنبال راه حل درست باش!
داستان کودک: دو بچه قورباغه، کنار آبگیری بازی میکردند که یک گاو برای نوشیدن آب به آنجا نزدیک شد. در همین حال یکی از بچه قورباغهها میخواست به کناری بجَهد که زیر سم گاو قرار گرفت.
بخوانیدقصه کودکانه: قورباغه چاه نشین | قورباغهای از جنس ماهی سیاه کوچولو
یکی بود، یکی نبود. در روزگار گذشته قورباغهای در چاهی زندگی میکرد؛ او در این چاه، زندگی خوب و راحتی داشت. چاهی بود خنک و عمیق که دورتادورش را سنگهای خزهپوش فراگرفته بودند و ...
بخوانیدقصه مصور کودکانه: قورباغهی سبز || باید از مرداب به دریا رسید
دریکی از روزهای گرم تابستان، دو تا بچه قورباغه کنار یک جوی کوچک نشسته بودند.
بخوانید