روزی از روزها دو تا سکهی پنجتومانی و دهتومانی توی یک اتاق بازی میکردند. آنها گوشۀ اتاق اینور و آنور میرفتند و میگفتند و میخندیدند. در این وقت پنجتومانی به دهتومانی گفت: «میآیی ازاینجا بیرون برویم؟»
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه پیش از خواب
قصه کودکانه روباه و شیر برای پیش از خواب
روزی روزگاری روباهی از راهی میگذشت. شیری را دید. شیر با دیدن روباه فریاد کشید: «همانجا که هستی بمان. تو امروز غذای خوب من هستی.»
بخوانیدقصه شب کودک: نینی و دفتر نقاشی || جای نقاشی توی دفتر نقاشیه
قصه شب: روزی از روزها پسر کوچولویی از دیدن مداد رنگیهایش خیلی خوشحال شد. آن را مادرش برای او خریده بود. پسر کوچولو مداد رنگیها را گرفت و آنها را نگاه کرد. دوست داشت با آنها چند جور نقاشی بکشد.
بخوانیدقصه شب کودک: ساعتِ توی آینه || آینه، چیز را دو تا نشان میدهد
قصه شب: روزی از روزها خانم یک خانه یک شانه خرید و آن را روبه روی آینه روی طاقچه گذاشت. طاقچه کجاست؟ طاقچه جایی است که قدیمها روی دیوار اتاقها درست میکردند...
بخوانیدقصه شب کودک: بازی سیب و گلابی || انواع سیب ها
قصه شب: روزی از روزها خانم خانه چند جور میوه برای بچههایش خرید و آنها را توی آشپزخانه گذاشت. وقتیکه او از آشپزخانه بیرون رفت دو تا سیب و یک گلابی توی آشپزخانه راه افتادند و برای خودشان اینور و آنور رفتند.
بخوانید