Tag Archives: قصه پیش از خواب

قصه کودکانه: کی لباس‌ها را روی زمین ریخته؟

قصه-کودکانه-کی-لباس‌ها-را-روی-زمین-ریخته؟

یک روز قشنگ بهاری، خرگوش خانم یک سبد پر از لباس‌های کثیف را در آب رودخانه شُست و آن‌ها را جمع کرد و به خانه آورد. خرگوش خانم در حیاط خانه‌اش طناب خیلی بلندی از این درخت به آن درخت بسته بود و لباس‌های تمیز و سفید را یکی‌یکی روی آن پهن کرد.

بخوانید

قصه کودکانه: عنکبوت کوچولوی پُرکار || برای جامعه سودمند باشیم

قصه-کودکانه-عنکبوت-کوچولوی-پُرکار

توی یک مزرعه بزرگ، بین حیوانات مختلفی که در هر گوشه زندگی می‌کردند عنکبوت کوچولویی هم لابه‌لای شاخه‌های یک درخت زندگی می‌کرد. عنکبوت کوچولو از صبح تا شب ساکت و بی‌سروصدا تار می‌تنید و تار می‌تنید.

بخوانید

قصه کودکانه یک خانۀ بزرگ اندازۀ یک جنگل || جشن تولد قورباغه

قصه-کودکانه-یک-خانۀ-بزرگ-اندازۀ-یک-جنگل

یکی بود یکی نبود. در برکه‌ای کوچولو و قشنگ، قورباغۀ سبز مهربانی زندگی می‌کرد. خانۀ قورباغه کوچولو روی یک برگ بزرگ نیلوفر، درست وسط برکه بود. برای همین هم خیلی از حیوانات جنگل نمی‌توانستند به خانۀ قورباغه کوچولو بروند و مهمانش بشوند.

بخوانید

قصه کودکانه: کی از همه مهم‌تر است؟ || گفتگوی عقربه های ساعت

قصه-کودکانه-کی-از-همه-مهم‌تر-است؟

ساعت دیواری قدیمی و بزرگی در خانۀ «علی کوچولو» بود که سال‌ها بود کار می‌کرد و وقت را به همه نشان می‌داد. پدر و مادر علی و خواهر و برادر بزرگ‌ترش هرروز از روی این ساعت، زمان را می‌فهمیدند و به کارهایشان می‌رسیدند.

بخوانید