در شهری بزرگ، پیرزنی زندگی میکرد که شبها تنها در اتاقش مینشست و به گذشته فکر میکرد. به اینکه چطور شوهر و بعد هر دو فرزندش را از دست داده است. به اینکه چطور همهی فامیل و دوستانش یکی پس از دیگری از دنیا رفتند و او را تنها گذاشتند
بخوانیدTag Archives: قصه پیش از خواب
داستان کودکانه: گنجشک کوچولو و درخت اقاقیا / دروغگو رسوا می شود
اطراف یک درخت اقاقیا پر شده بود از بوتههای گل نیلوفر. نیلوفرها از ساقه و شاخههای درخت اقاقیا بالا رفته بودند و لابهلای شاخههای آن را با گلهای رنگارنگ خود پر کرده بودند. درخت اقاقیا خوشحال بود که گلهای صورتی و بنفش و سفید، زیباییاش را صدچندان کرده است.
بخوانیدداستان کودکانه: کمک ادیسون به مادرش / آفرین به بچه های باهوش
همانطور که میدانید ادیسون مخترع برق است. این داستان مربوط به زمان کودکی او و هوش فراوان وی است. یک روز ادیسون کوچولو درحالیکه فقط هفت سال داشت پس از خوردن نهارش به زیرزمین انبار خانه که محل همیشگی او بود و علاقهی خاصی به آنجا داشت رفت تا با وسایلش، سر خود را گرم کند و آزمایشهایش را انجام بدهد.
بخوانیدداستان کودکانه پیش از خواب: کدامیک از آنها درست میگفتند؟
بهار آمده بود و درختان یکسره لباس سبز بر تن کرده و گلهای رنگارنگ نیز در لابهلای درختان و بوتهها هنرنمایی میکردند. همهجا زیبا و خوشبو، بود پرندهها شاد بودند و مشغول نغمهسرائی. در میان گلهای رنگارنگ یک پروانهی زیبا مشغول رقص و شادی بود.
بخوانیدداستان کودکانه: قورباغه خودخواه است یا چن لی؟ / نباید خودخواه باشیم
کودکان را تماشا کنند. چن لی کنار مادر نشست و با دقت به تلویزیون زل زد. ناگهان، چن لی متوجه شد که قرار است در برنامهی کودکان آن روز، یکی از نمایشنامههایی که او و دوستانش در مدرسه اجرا کردهاند پخش شود؛
بخوانید