روزی روزگاری، در وسط جنگلی انبوه و بزرگ قصری قدیمی قرار داشت که در آن پیرزنی جادوگر زندگی میکرد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه پریان
افسانهی ماجرای عروس / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، شاهزاده ای بود که نامزدش را خیلی دوست داشت. یک روز آنها خوش و خرم کنار هم نشسته بودند که خبر آمد پدر شاهزاده سخت مریض شده
بخوانیدافسانهی شاهزاده خانمی در لباس مبدل / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، پادشاهی بود که همسری موطلایی داشت. همسر او در زیبایی نظیر نداشت.
بخوانیدافسانهی ملکه زنبورها / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، پادشاهی بود که دو پسر داشت. پسرانش که از هوش و ذکاوت بی بهره نبودند، راهی سفری شدند.
بخوانیدافسانهی دوقلوها / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، دو برادر بودند؛ یکی ثروتمند و دیگری تنگدست. برادر ثروتمند که زرگری میکرد، بدجنس و نابکار بود.
بخوانید