اون شب، خرسک کوچولوی قصهی ما، اصلاً خوابش نمیاومد. برای همین هم از روی تختش آمد پایین. پاورچین، پاورچین رفت پشت پنجره ایستاد. پردههای اتاقش را کنار زد. پنجره رو باز کرد. نسیم خنک شب آمد و صورت خرسک را نوازش کرد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه و متن فارسی
قصه صوتی کودکانه: یک روز طوفانی + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 46#
یکی بود، یکی نبود و غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. توی جنگل بزرگ، «جنگلبان» پیری باهمسرش زندگی میکرد. اونا خونه ی کوچیک و تمیزی داشتن. یه روز باد شدیدی شروع به وزیدن کرد. صدای باد در تمام جنگل پیچید.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: آقای پرسروصدا + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 45#
یکی بود، یکی نبود و غیر از خدای مهربون هیچکس نبود و آقای پرسروصدا واقعاً آدم پرسروصدایی بود، بچهها، بهعنوانمثال، اگر آقای پرسروصدا میخواست براتون کتابی بخونه، با بلندترین صدا داستان رو میخوند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: یک حیاط بزرگ با دو خانه کوچک – به هراه متن قصه / قصه گو: خاله مهناز 44#
یکی بود و یکی نبود و غیر از خدای مهربون، هیچکس نبود. زیر گنبد کبود سرزمین سبز و قشنگی بود. در گوشهای از این سرزمین زیبا، دو قارچ بزرگ روییده بود که زیر هر کدوم خونهی تمیز و کوچیکی بود.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: آذوقه زمستان – به همراه متن قصه / قصهگو: خاله مریم نشیبا 52#
هرسال قبل از اینکه زمستان با برف و سرما از راه برسه، خرگوشها همگی دورهم جمع میشدند. میگین برای چی؟ برای اینکه با کمک هم آذوقه جمع کنند.
بخوانید