Tag Archives: قصه های روسی

قصه کهن روسی: گربه و روباه / چرا تمام حیوانات از گربه می‌ترسند #2

قصه کهن روسی: گربه و روباه / چرا تمام حیوانات از گربه می‌ترسند #2 2

یک مرد دهاتی گربه‌ی نر خیلی شیطانی داشت. این گربه آن‌قدر مرد دهاتی را اذیت کرده بود که مرد دهاتی نزدیک بود از دستش دق کند. روزی مرد دهاتی گربه را توی گونی انداخت و با خودش به جنگل برد و هم آنجا، ولش کرد.

بخوانید

کتاب قصه کودکانه: چوب‌ دستی نجات / فکر عاقلانه و قلب مهربان لازم است!

کتاب قصه کودکانه چوب‌دستی نجات (1)

خارپشتی به خانه می‌رفت. در راه خرگوشی به او رسید و باهم به راه افتادند دوتایی راه رفتن، راه کوتاه‌تر به نظر می‌رسد. راه تا خانه دور بود ولی آن‌ها راه می‌رفتند و باهم صحبت می‌کردند. در پهنای جاده چوبی افتاده بود.

بخوانید

قصه کودکانه آناستازیا شاهزاده خانم روس

کتاب قصه کودکان و نوجوانان آناستازیا شاهزاده خانم روس (13)

در زمانی نه‌چندان دور، در سال ۱۹۱۶ نیکُلای تزار، امپراتور روسیه بود. همه در قصر مشغول برگزاری جشن‌های سیصدمین سالگرد پادشاهی رومانوف‌ها بودند. در آن شب، آناستازیا جوان‌ترین دختر نیکُلای مثل ستاره‌ها می‌درخشید.

بخوانید