یک روز نخودی برای کار پیش ارباب روستا رفت اما ارباب به نخودی توهین کرد و نخودی که حسابی عصبانی شده بود به همراه دوستش به صحرا رفت و آنجا با ملکه مورچه ها آشنا شدند. ملکه مورچه ها قول داد یک روز به نخودی کمک کند ...
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه مصور
قصه کودکانه «مارتین در پارک» داستانهای مصور رنگی برای کودکان
ماجرای یک روز بازی و شادی کودکان در پارک - مارتین و ژان به همراه خانواده خود به پارک میروند و با انواع و اقسام وسایل بازی و تفریحات پارک، بازی می کنند و خوش میگذرانند...
بخوانیدداستان آموزنده و کودکانه «مارتین در خانه» آموزش خانهداری و نظافت منزل به کودکان
مارتین و ژان در خانه تنها بودند. مامان هم به شهر رفته بود. آن دو تصمیم می گیرند خانه را مرتب کنند تا وقتی مادر آمد حسابی خوشحال شود. بعد یادشان آمد که امروز روز مادر است. برای همین، هدیهای هم برای مامان آماده کردند.
بخوانیدقصه کودکانه «ماجراهای نخودی: عاقبت بابا» _ ظلم پایدار نمیماند و مرگ حق است
یک روز نخودی و بابا برای چرای گوسفندان به صحرا رفته بودند که ماموران حاکم ظالم سر رسیدند و بابا را کتک زدند. حتی چندتا از گوسفندان و سگ گله را کشتند. از همین جا بود که نخودی به فکر انتقام از حاکم ظالم افتاد...
بخوانیدقصه کودکانه «ماجراهای پلنگ صورتی» و کارآگاه
پلنگ صورتی و کارآگاه خیلی سربهسر هم میذارن. در این قصه، پلنگ صورتی چندتا از شیرینکاریهاش رو برامون تعریف میکنه. بچهها! شما نباید از این کارها بکنید!
بخوانید