روزی از روزهای پاییز خروس جوانی به همسرش گفت: همسر کوچولویم، حالا فصل فندق و ذرت است، بیا باهم به کوه برویم و دلی از عزا دربیاوریم.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه عامیانه
افسانه دوازده برادر / قصهها و داستانهای برادران گریم
سالها پیش پادشاه و ملکه ای زندگی میکردند که دوازده پسر داشتند. همه این پسرها تیزهوش و زرنگ بودند و یکدیگر را دوست داشتند
بخوانیدافسانه ویولن نواز شگفت انگیز / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی یک نوازنده ویولن راه سفر در پیش گرفت. راهی که انتخاب کرده بود از یک جنگل میگذشت.
بخوانیدقصه عامیانه نروژی «سروته یک کرباس» – حدومرز حماقت!
این قصه درمورد زنهاست. زنهایی که عقلشان را به کار نمی اندازند. فرقی نمی کند. مردها هم اگر عقلشان را به کار نیندازند، مخاطب این قصه هستند.
بخوانیدیک کتاب و 3 قصه عامیانه «سگ و عکسش» + مرد ساده لوح + نی سخنگو
این کتاب، دربردارنده سه قصه عامیانه بسیار زیبا و شنیدنی است که به ترتیب، آموزنده، خنده دار و کمی حزن آلود است. با هم بخوانیم و لذت ببریم.
بخوانید