یکی بود یکی نبود، دختر زیبای کوچکی بود که مورد توجه و محبت همه اطرافیان بود؛ حتی آنهایی که فقط یک بار او را دیده بودند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه عامیانه
افسانهی هفت کلاغ / قصهها و داستانهای برادران گریم
مردی بود که هفت پسر داشت ولی دختری نداشت. او و همسرش از نداشتن دختر ناراحت بودند. سالها گذشت و سرانجام خداوند به آنها دختری داد
بخوانیدافسانهی دختران زن بیوه/ قصهها و داستانهای برادران گریم
در نزدیکی یک روستا زنی با دو دخترش در یک کلبه زندگی میکرد، یکی از دخترها زیبا و پرکار و دیگری زشت و تنبل بود.
بخوانیدافسانهی موش، پرنده و سگ / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزگاری، یک موش کوچک، یک پرنده کوچک و یک سگ پاکوتاه باهم زندگی میکردند.
بخوانیدافسانهی معما / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، شاهزاده ای بود که از هیچ چیز به اندازه سفر رفتن، آن هم با یکی از خدمتکاران وفادارش، خشنود نمیشد.
بخوانید