در یکی از روزهای خداوند، در دهکده ای، مردی فقیر با خانواده و پدر پیر خود زندگی میکرد. مرد به سختی کار میکرد و خرج زندگی را به دست میآورد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه شب
قصه صوتی کودکانه: زمستان زیر آب های دریاچه || با صدای مریم نشیبا
ماهیهای زیر دریاچه هر روز از نوری که از خورشید به زیر آب میتابید لذت میبردند و بازی میکردند. اما زمستان از راه رسید.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: مورچهی تنبل / با صدای مریم نشیبا
مورچهی تنبل اصلاً دلش نمیخواست بیرون برود و کار کند. اما مورچهی تنبل دلش نمیخواست کار کند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: قطره ی بارون خوشحال باش / با صدای مریم نشیبا
پروانه کوچولو روی گل نشسته بود که صدایی شنید. پروانه گفت: تو کی هستی؟
بخوانیدکتاب قصه کودکانه قدیمی: بچه اردک زشت
داستان یک جوجه زشت که همه فکر می کردند یک اردک زشت است. برای همین همه از او بدشان می آمد. اما سرانجام همه فهمیدند که اشتباه می کردند. چون پایان قصه نشان داد که هر موجودی به جایگاهی که شایسته آن است خواهد رسید
بخوانید