بایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه شب

قصه کودکانه شب: فقط یک لبخند کافی است / کمک به دیگران

قصه کودکانه شب فقط یک لبخند کافی است

پیرزن مهربان، آهسته‌آهسته قدم برمی‌داشت. درست مثل همه‌ی پیرمردها و پیرزن‌های نودساله در محله‌ای که پیرزن زندگی می‌کرد، همه به او مادربزرگ می‌گفتند. پیرزن همیشه لبخند می‌زد و به دیگران سیب می‌داد.

بخوانید

قصه کودکانه: ننه سرما / دختر مهربان در سرزمین خوشبختی

قصه-های-شب-برای-کودکان-ایپابفا-ننه-سرما

زنی بود که شوهرش مرده بود و دو دختر داشت. یکی از دخترها زرنگ و زیبا و دختر دیگر زشت و تنبل بود. دختر زشت، دختر واقعی بیوه‌زن بود و دختر زیبا، دختر شوهرش. برای همین بیوه‌زن او را دوست نداشت و مجبورش می‌کرد تا همه‌ی کارهای سخت خانه را به‌تنهایی انجام بدهد.

بخوانید