بایگانی/آرشیو برچسب ها : قصه شب

قصه کودکانه شب: جیرجیرک و مورچه / از امروز به فکر فردا باش

قصه-کودکانه-شب-جیرجیرک-و-مورچه

در جنگلی زیبا و سرسبز یک جیرجیرک و یک مورچه در کنار هم خانه داشتند. آن‌ها همسایه بودند. تابستان که هوا خوب بود و آفتاب روی شاخه‌های درخت‌ها می‌تابید، جیرجیرک روی شاخه‌ها می‌نشست و آواز می‌خواند

بخوانید

قصه کودکانه شب: فقط یک لبخند کافی است / کمک به دیگران

قصه کودکانه شب فقط یک لبخند کافی است

پیرزن مهربان، آهسته‌آهسته قدم برمی‌داشت. درست مثل همه‌ی پیرمردها و پیرزن‌های نودساله در محله‌ای که پیرزن زندگی می‌کرد، همه به او مادربزرگ می‌گفتند. پیرزن همیشه لبخند می‌زد و به دیگران سیب می‌داد.

بخوانید