Tag Archives: قصه درمانی

مردی دریافت که نمی‌تواند خیلی خوب بشنود و باید سمعک بخرد، اما نمی‌خواست پول زیادی صرف خریدن آن کند.

چند روستایی برای شکار به بیشه می‌روند و یکی از آن‌ها به زمین می‌افتد. به نظر نمی‌رسید که نفس می‌کشد.

یک مغازه‌دار بخشی از حرف‌های یکی از فروشندگانش را خطاب به یک مشتری شنید که می‌گفت: نه خانم!

عیب‌جویی  یک داستان انگیزشی   بدترین خطایی که مرتکب شده‌ایم، توجه به خطای دیگران است.   مردی متوجه شد که همسرش خوب نمی‌شنود و شنوایی‌اش کم شده است به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد، ولی نمی‌دانست این موضوع را چگونه به او بگوید. بدین خاطره نزد دکتر خانوادگی‌شان …

سه دوست صمیمی سفری دریایی را آغاز کردند. در میانه راه گرفتار توفانی شدید شدند و کشتی‌شان در هم شکست.