قصه درمانی - ایپاب‌فا: دنیای کودکی

داستان پدر و پسر: داماد بیل گیتس / یک داستان انگیزشی

پدر: «دوست دارم به انتخاب من با یک دختر ازدواج کنی.» پسر: «نه، من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم.»

ساختمان کتابخانه انگلستان قدیمی بود و تعمیر آن نیز فایده‌ای نداشت. قرار بر این شد کتابخانه جدیدی ساخته شود.

دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هرکدام یک در دارند، ولی هیچ‌کدام پنجره ندارند.

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانی، از روان‌پزشک پرسیدم: «شما چه طور می‌فهمید که یک بیمار روانی به بستری شدن در بیمارستان نیاز دارد؟»

هرگاه احساس کردید راهتان هموارتر شده است، بهتر است دقت کنید! مبادا در سراشیبی افتاده باشید.