گنجشکک، گنجشک کوچولویی بود که در بالای درختی زندگی میکرد. گنجشکک صبح تا غروب از این درخت به آن درخت و از سر این بوته به سر آن بوته میپرید و از میوهها و دانهها و حشراتی که پیدا میکرد میخورد.
بخوانیدTag Archives: فلفلی
قصه مصور کودکانه: نیموجبی به پایتخت میرود
روزی روزگاری، پیرمرد و پیرزنی در دهکدهای کوچک و زیبا زندگی میکردند. آنها فرزندی نداشتند و برای همین، هرروز و شب دعا میکردند و از خدا میخواستند که به آنها فرزندی هدیه کند.
بخوانیدقصه مصور کودکانه: قُدقُد / آموزش اولیه کودکان 3 تا 7 ساله
«قُدقُد» مرغ کوچولوی بامزهای بود که در مرغدانی فلفلی با بقیهی مرغها زندگی میکرد.
بخوانیدقصه مصور کودکانه: فلفلی / هرکسی را بهر کاری ساختند.
فلفلی، پسر روستایی کوچکی بود. شاید کوچکترین پسری که تا حالا دیده شده. شاید هم کوچکترین پسری که تا حالا دیده نشده.
بخوانیدافسانهی دزد و استادش / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران گذشته مردی بود به نام جان که خیلی دلش میخواست پسرش حرفه مناسبی پیدا کند.
بخوانید