بایگانی/آرشیو برچسب ها : فریب

داستان کودکانه: شنگول و منگول و حبه انگور / آدم‌های دروغگو با حرف‌های قشنگ، دیگران را فریب می‌دهند

قصه-قبل-از-خواب-شنگول-و-منگول-و-حبه-انگور

بز زیبایی در کنار کوهستان زندگی می‌کرد که سه بزغاله‌ی قشنگ داشت. نام بزغاله‌ها شنگول، منگول و حبه‌ی انگور بود. خانم بزی هرروز به صحرا می‌رفت و علف تازه می‌خورد تا بتواند شیر خوشمزه به کودکانش بدهد. یک روز صبح خانم بزی بزغاله‌ها را بیدار کرد و گفت: بزغاله‌های نازم، من دارم به صحرا می‌روم تا برای شما شیر تازه بیاورم.

بخوانید

 قصه های قشنگ: خری که دل و گوش نداشت / عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود

 قصه های قشنگ: خری که دل و گوش نداشت / عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود 1

در روزگاران پیشین، یک شیر و یک روباه در مرغزاری زندگی می‌کردند. روباه از اوامر و دستورات شیر اطاعت می‌کرد و به این دلیل هرگاه شیر طعمه‌ای به دست می‌آورد مقداری از آن را به روباه می‌داد. شیر و روباه سال‌ها با تندرستی و سلامتی در آن مرغزار می‌زیستند.

بخوانید

 قصه های قشنگ فارسی: شتر گمشده / فریب دشمن را نخور!

قشنگترین-قصه-های-فارسی-برای-کودکان-شتر-گمشده

حکایت کرده‌اند که در زمان‌های خیلی قدیم، در نی‌زار دورافتاده‌ای شیری زندگی می‌کرد. شغال و گرگ و کلاغی هم در نزد آن شیر می‌زیستند که جیره‌خوار شیر بودند، یعنی هرگاه شیر طعمه‌ای به چنگ می‌آورد، ابتدا خودش به‌اندازه‌ی کافی از آن طعمه میل می‌کرد و بعد بقیه‌ی آن را برای شغال و گرگ و کلاغ به‌جا می‌گذاشت

بخوانید