Tag Archives: غرور

قصه صوتی کودکانه: گوزن مغرور || با صدای مریم نشیبا

قصه-صوتی-کودکانه-گوزن-مغرور-کاور

اسم گوزن قصه‌ی ما«شاخ بلند» است. شاخ بلند هیچ دوستی نداشت و با هیچ حیوانی هم دوست نبود. یک روز آب دریاچه یخ زده بود و حیوانات جنگل نمی‌توانستند آب بخورند. اما شاید گوزن بتواند با شاخ‌هایش کاری بکند ...

بخوانید

قصه کودکانه پیش از خواب: طاووس مغرور

قصه-کودکانه-طاووس-مغرور

در جنگلی بزرگ و سرسبز، طاووس قشنگی میان درختان بلند لانه داشت. طاووس هرروز از لانه‌اش بیرون می‌آمد، کنار دریاچۀ آرام و آبی می‌رفت، دمش را که پرهای رنگارنگ داشت، مثل چتری زیبا باز می‌کرد و در آب زلال دریاچه به خودش خیره می‌شد.

بخوانید

قصه کودکانه: سوسک نادان || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-سوسک-نادان

یکی بود، یکی نبود. سوسکی بود که در اسطبل شاهی زندگی می‌کرد. در این اسطبل، اسب مخصوص شاه هم بود. شاه این اسب را خیلی دوست داشت. چون زیبا و شجاع بود و شاه را از دست دشمن نجات داده بود؛ او را از زیر رگبار گلوله و توپ گذرانده و به جای امنی رسانده بود.

بخوانید

قصه کودکانه گاوچران ، ماجرای شاهزاده مغرور || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-هانس-کریستین-اندرسن-گاوچران

یکی بود یکی نبود. امیری بود که بر سرزمین کوچکی حکومت می‌کرد. این امیر ثروت زیادی نداشت؛ اما آن‌قدر داشت که بتواند ازدواج کند و خانواده‌ای تشکیل دهد. خوب البته در این فکر هم بود. دختران زیادی بودند که آرزو داشتند همسر او شوند. چون امیر، جوان زیبا و مهربانی بود؛

بخوانید