یکی بود یکی نبود. پسرک کشاورزی بود به نام «تام» که خیلی تنبل بود و علاقهای به کار کردن نداشت. تام نزد مرد ثروتمندی کار میکرد؛ اما او بهجای کار کردن، از صبح تا شب روی سبزهها دراز میکشید و استراحت میکرد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : شیطنت
داستان کودکانه: تولهسگ بازیگوش || پاکوتاه و پرندگان خشمگین
توی انبارِ یک مزرعه، مادهسگی در کنار تولههای خود زندگی میکرد. یک روز، تمام تولهسگها با مادرشان در انباری دراز کشیده و به خواب رفته بودند، تنها پاکوتاه، تولهسگ بازیگوش، خواب از سرش پریده بود و نمیتوانست بخوابد.
بخوانیدقصه کودکانه: اردک ناقلا / داستان یک اردک مردم آزار
اردک ناقلا همه حیوانات مزرعه را اذیت می کند و از بس مردم آزار است همه از دست او ناراحت هستند.اما بالاخره متوجه می شود که نباید دیگران را اذیت کند
بخوانیدکتاب داستان کودکانه: عاقبت شیطنت حسنی
حسنی بچه شیطانی بود که همیشه به مردم آزاری مشغول بود و حرف هیچکس را گوش نمی کرد.
بخوانید