داستان کودک: در بعدازظهر یک روز داغ و مرطوب، پشهای بر فراز مردابی در پرواز بود. او بهقدری خسته و گرسنه بود که متوجه نبود ... یک سنجاقک شکمو در کمین اوست...
بخوانیدTag Archives: شیر
قصه کودکانه: خر در لباس شیر || عاقبت لاف و گزاف
داستان کودک: سالها پیش، در یک جنگل بزرگ الاغی زندگی میکرد که یک روز، بستهای را در جاده پیدا کرد. وقتی آن را باز کرد، با تعجب دید که داخل آن یک پوست شیر قرار دارد.
بخوانیدداستان کودکانه: فرار… فرار || بدون آگاهی نباید از دیگران پیروی کرد
قصه و داستان کودک: در ساحل دریا، خرگوشی زیر یک درخت نارگیل، آرام و بیخیال، لم داده بود. او بعد از یک غذای مفصل و سنگین، کاملاً احساس شادی و آرامش میکرد.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: شیر و موش || هر چیزی فایدهای دارد
روزی روزگاری موش کوچکی لابهلای علفها دنبال غذا میگشت و اینطرف و آنطرف میرفت. علفها نرم بودند، درواقع جایی که موش کوچولو قدم میزد، بدن پرموی یک شیر بود.
بخوانیدداستان زیبا و آموزنده: شیر خودخواه || عاقبت غرور
یکی بود یکی نبود. جنگل بزرگی بود که در آن حیوانات زیادی زندگی میکردند. در آن جنگل، شیر خودخواهی بود که همیشه از خودش تعریف میکرد. حیوانات جنگل کمکم از شیر خسته شدند
بخوانید