Tag Archives: شیر

قصه‌های لافونتِن: داستان شیر پیر || خدا هیچ بنده‌ای را خوار نکند!

قصه-های-لافونتن-داستان-شیر-پیر

داستان آموزنده: شیری که در جنگل، پادشاه و زورمندتر از همه بود. پس از مدتی پیر شد و ناتوانی بر او چیره گردید. ناچار از شکار بازماند و دیگر نمی‌توانست شکار کند و غذای خود و اطرافیان خود را فراهم کند.

بخوانید

قصه‌های لافونتن: داستان شیر و مگس || غرور بی‌جا خوب نیست!

قصه-های-لافونتن-داستان-شیر-و-مگس

داستان آموزنده: یک روز شیری به مگسی که روی پایش نشسته بود گفت: تو با این کوچکی و کم‌زوری چرا زنده‌ای؟ زندگی برای زورمندان خوب است، آن‌ها هر کار دلشان بخواهد می‌کنند و هرچه بخواهند به دست می‌آورند!

بخوانید