Tag Archives: شیر

افسانه های مغرب زمین: شیر زخمی / قصه ای از سحر و طلسم

افسانه-های-مغرب-زمین-ایپابفا-شیر-زخمی

یکی بود یکی نبود. دختر جوان و زیبایی بود به نام «جانینا» که از گاوهای یک کشاورز نگهداری می‌کرد. این کار چندان موردعلاقه او نبود؛ اما جانینا بچه یتیمی بود که نه خانه‌ای داشت، نه پول و ناچار بود که این کار را بکند.

بخوانید

قصه کودکانه: کوتوله‌ای که غول شد | باید قدر چیزهایی را که داریم بدانیم

قصه کودکانه تصویری کوتوله‌ای که غول شد (7)

یک روز قشنگ و آفتابی «پیرینو» آدم کوچولوی ناز و بازی گوش تصمیم گرفت به کمک دوستانش خرگوش و سنجاب‌ها لباس‌های کثیفش را بشوید. پیرینو لباس‌ها را گذاشت توی سبد و به‌طرف رودخانه راه افتاد. هوا خوب و آفتاب لذت‌بخش بود.

بخوانید

قصه کودکانه: شیر و آب | عاقبت کم فروشی و خیانت در فروش

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-شیر-و-آب

رجب خان گوسفندهای زیادی داشت. چوپانی به نام سلیمان هم برای او کار می‌کرد. سلیمان هرروز صبح، همراه گله به کوه و صحرا می‌رفت و گوسفندها را می‌چراند. گوسفندها جلو می‌افتادند. آرام‌آرام راه می‌رفتند و علف‌های خوشمزه و آبدار را بااشتها می‌خوردند

بخوانید