روزی روزگاری در دهکدهای نزدیک جنگل، دختر خوب و بانمکی زندگی میکرد که همه دوستش داشتند. مخصوصاً مادربزرگ پیر او. روزی از روزها، مادربزرگ برای نوهی کوچکش یک شنل مخمل قرمز دوخت. شنل به تن دختر کوچولو خیلی قشنگ بود
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : شنل قرمزی
قصه صوتی کودکانه: شنل قرمزی و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه رضوی #18
فهرست قصه های این مجموعه: 1- شنل قرمزی / 2- غنچهی گل / 3- آهنگ شب / 4- ببر مهربان / 5- پیرمرد معدنچی
بخوانیدداستان خواب کودکان: شنل قرمزی
داستان کودک: روزی روزگاری، دختری بود که مادربزرگش به او یک شِنِلِ زیبایِ قرمز داده بود. دختر کوچولو این شنل را خیلی دوست داشت. آنقدر این شنل را دوست داشت که هیچوقت دلش نمیخواست آن را از تنش دربیاورد.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: شنل قرمزی || عاقبت گرگ بدجنس
روزی و روزگاری در یک دهکده کوچک، دختر کوچولویی بود که همه دوستش دانستند. او در قلب مردم جا داشت. مادربزرگ دخترک که به بچهها خیلی علاقه داشت، در روز تولد او، شنل زیبایی به او هدیه کرد؛ یک شنل قرمز پررنگ با کلاهی قشنگ.
بخوانیدافسانهی کلاه قرمزی / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، دختر زیبای کوچکی بود که مورد توجه و محبت همه اطرافیان بود؛ حتی آنهایی که فقط یک بار او را دیده بودند.
بخوانید