داستان شب: روزی روزگاری روباهی برای پیدا کردن غذا از لانهاش بیرون آمد. او نگاهی به اینطرف و آنطرف انداخت و با خودش گفت: «امروز باید تا میتوانم مرغ و خروس بگیرم. امروز میخواهم بهاندازهی چند روز غذا جمع کنم.»
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : شتر
کتاب داستان کودکانه: شیر زخمی و شتر ساده دل || عاقبت ساده بازی
در روزگاران خیلی قدیم، بازرگانی با چند شتر که بر کوهان آنها بارگذاشته بود بقصد تجارت از بیابانی عبور می کرد. شب که شد طناب یکی از شترها پاره شد و شتر از قافله بدور افتاد.
بخوانید