روزی، روزگاری مرد گدایی بود که «لیویی» نام داشت؛ اما ازآنجاکه میدانست برای موفقیت باید باسواد بود بهسختی درس میخواند. یک روز برای گذراندن امتحاناتش به پایتخت رفت، اما نتوانست قبول شود.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : شاهزاده
افسانه قدیمی: شاهزاده خانم طاووس
سالها پیشازاین شاهزادهای زندگی میکرد که «چاوسوتان» نام داشت. او در کشوری به نام «مون بانجا» به سر میبرد و چون جوان بسیار خوب و دلاور و مهربانی بود، همه مردم دوستش داشتند.
بخوانیدقصه تصویری کودکانه: غول بد / علاءالدین و چراغ جادو
روزی روزگاری توی سرزمینی دورافتاده، شاهزادهی شجاع و خوشقیافهای زندگی میکرد. ولی اینجا اون سرزمین نیست. اینجا قصر ارباب من علاءالدین پانزدهم است.
بخوانیدکتاب قصه خیالی کودکانه: زیبای خفته / عشق، خفته را بیدار می کند
در روزگاران بسیار دور امیری با زن خود، تنها آرزویشان داشتن یک فرزند بود. سالها گذشت تا اینکه زن امیر بچهای به دنیا آورد. این بچه یک دختر زیبا برد. امیر برای شادی هر چه بیشتر، جشن بزرگی برپا کرد و تا میتوانست از مردم دعوت کرد به جشن او بیایند.
بخوانیدقصه پسر پرنده و 3 قصه آموزنده دیگر | جلد 58 مجموعه کتابهای طلایی
روزی بود و روزگاری بود. سه تا بچه بودند، دوتا پسر و یکی دختر. اسم پسر بزرگتر مایکل بود و اسم پسر کوچکتر جان. دختر هم که خواهر آنها بود، وِندی نام داشت. آنها فرزندان آقا و خانم دارلینگ بودند...
بخوانید