یکی بود یکی نبود. چوپانی بود به نام آلیشان. آلیشان توی گوسفندها بزرگ شده بود. سگی داشت به نام «بَنَک» آن دو خیلی رفیق بودند. هرگز از هم جدا نمیشدند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : سگ
کتاب قصه کودکانه قدیمی: ماجراهای پوگو / سگ کوچولوی ماجراجو
دوست پاپی او را صدا کرد و گفت: «آهای پاپی، بیا باهم توپبازی کنیم.» اما پاپی اصلاً دلش نمیخواست دنبال توپ بدود. با خودش گفت: - «دنبال توپ دویدن هم شد بازی؟ من باید بروم و برای خودم گردش کنم.»
بخوانیدقصه های صوتی خاله مهناز: سگ تنبل و 4 قصه دیگر / مجموعه شماره 2
قصه های این مجموعه: 1- سگ تنبل 2- ساندویج ساز مو دم اسبی باف 3- بهار کوچولو 4- بابا برفی 5- اگر من جای تو بودم
بخوانیدقصه های قشنگ فارسی: فرشته و دزد / گوسفندی که سگ شد
قصه نویسان نوشتهاند که: پیرمرد فقیری در کلبهای کوچک زندگی میکرد. تمام دارائی و ثروت پیرمرد فقط یک گوسفند بود. او با شیر گوسفند تغذیه مینمود و با پشم آن لباس برای خود درست میکرد و بهاینترتیب روزگار خود را میگذرانید.
بخوانیدقصه کودکانه: روزی که دلم سگ میخواست / سگ در خانه؟!
دیروز برای بازی به پارک رفته بودم. توی پارک یک دخترخانم را دیدم که با سگش توی پارک قدم میزد. چه سگ قشنگی بود. یک سگ کوچولوی پشمالو با موهای سفید و فرفری که یک قلادهی قرمزرنگ دور گردنش بود.
بخوانید