همینطور که سندباد مشغول گردش بود چشمش به یک کلبهی نیمه خرابه میافتد. به نظر میرسید، مدت زیادی است که هیچکس در این کلبه زندگی نکرده است. سندباد که بدون توجه از جلوی آن میگذشت با شنیدن صدایی از حرکت ایستاد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : سندباد
داستان مصور کودکانه: علیبابا و چهل دزد
روزی روزگاری در زمانهای قدیم، هیزمشکن جوانی بود به نام علیبابا. او در این دنیا فقط یک خواهر و مادر داشت. علیبابا همراه با خواهر و مادرش در خانهی کوچکی در شهر بغداد زندگی میکرد.
بخوانیدکتاب قصه مصور کودکانه: سندباد و فیل صورتی || برای کوچولوها
سندباد با کشتی به مسافرت طولانی رفته بود. پس از مدتی، طوفان شدیدی بادبانها را پاره کرد و باعث شکستن دکل کشتی میشود.
بخوانیدقصه کودکانه رنگی: ماجراهای سندباد و غول چراغ جادو
در روزگارهای خیلی دور، پسری به نام سندباد با مادر فقیرش زندگی میکرد.
بخوانیدقصه آموزنده «سندباد کوچولو در کناره رود اردن»- آشنایی با جاذبههای گردشگری کشور اُردن
سندباد کوچولوی قصه ما از نوادگان سندباد دریانورد است. یک روز سندباد بزرگ به خواب او میآید و از او میخواهد که به سفر برود. سندباد کوچولو هم تصمیم می گیرد به کشور اردن سفر کند و از جاذبههای گردشگری دره رود اردن بازدید کند.
بخوانید