در شهر حیوانات خانم سموری بود که مغازهی دُم فروشی داشت. در مغازهی او همه جور دمی پیدا میشد. خانم سمور با وسایل مختلف، دمهایی مثل دم واقعی درست میکرد و میفروخت.
بخوانیدTag Archives: زیبایی
قصه کودکانه: زشتترین صدا | عشق و محبت مهمتر از زیبایی است!
روزی بود و روزگاری. در دشتی بزرگ، دو قرقاول زندگی میکردند. یک روز آقای قرقاول به خانم قرقاول گفت: «من زیباترین پرندهی این دشت هستم. به نظر تو اینطور نیست؟» خانم قرقاول گفت: «بله جانم. همینطور است.»
بخوانید