روزی روزگاری در یک دشت، یک کندوی عسل بود. یک روز زنبورهای وحشی به کندو حمله کردن و ملکه زنبورها را کشتند. زنبورهای عسل نمی توانستند بدون ملکه زندگی کنند. برای همین، پسر ملکه برای یافتن یک ملکه جدید به سرزمینهای شمالی رفت و ماجراهای بسیاری را پشت سر گذاشت...
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : زنبور
قصههای زیبای عالم پریان: قصه «سرباز سربی» و «ملکه زنبورها»
قصه سرباز سربی، نسخهای دیگر از قصه «سرباز حلبی» است. قصه «ملکه زنبورها» قصه جادو و طلسم شدن کاخی است که سه برادر قصد شکستن طلسم آن را دارند.
بخوانیدقصه کودکانه: دماغ سوخته! / عاقبت دزدی از زنبورها
آقاخرسه توی غارش خوابیده بود که خانم خرسی بیدارش کرد تا بره دنبال غذا. اما روباه حیله گر اونو فریب داد تا بره عسل زنبورها رو بدزده و این هم عاقبتش ...
بخوانید