زمستان کمکم از راه میرسد و دشت و صحرا ساکت و آرام میشود. همهی حیوانها تلاش میکنند که برای زمستان غذا ذخیره کنند
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : زمستان
داستان کودکانه: عروسی آدم برفی و بخاری / داستان عشق سوزان
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. زمستان بود و برف همهجا را سفید کرده بود. امیر کوچولو و علی کوچولو که همیشه عاشق برف بودند، حتی یک لحظه را هم از دست نمیدادند
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: آدم برفی + متن فارسی قصه / به پرنده های گرسنه غذا دهیم / قصهگو: خاله مریم نشیبا 65#
تو روستای مسعود اینا و علی اینا برف زیادی آمده بود. بله، بچهها! برف زیادی باریده بود و هوا هم حسابی سرد شده بود و مسعود و علی میخواستند آدمبرفی درست بکنند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: یه قلب مهربون + متن فارسی قصه / به پرندگان و جانداران کمک کنیم / قصهگو: خاله مریم نشیبا 64#
برف گولهگوله میبارید. سحر کوچولو کنار پنجره ایستاده بود و دعا میکرد که کاش برف بیشتر بباره تا همهجا سفید بشه. آخه مامان به اون گفته بود که اگه برف زیاد بباره، همگی باهم خانوادگی میرن برفبازی.
بخوانیدداستان کودکانه مورچهها
این داستان یک دسته مورچهی خیلی بامزه است که همشون شلوارکهای قرمز روشن پوشیده بودن!! داستان از اونجا شروع میشه که یک روز سرد زمستانی، همهی مورچهها برای بازی به پارک رفته بودن!
بخوانید