بایگانی/آرشیو برچسب ها : روباه

دیدن تعدادی بچه اردک کنار یک مرغ واقعاً عجیب و خنده‌دار است! اما به داستان اردک ما یعنی پرسفید گوش کنید که خیلی غمگین بود. چون زن مزرعه‌دار نمی‌گذاشت که روی تخم‌هایش بنشیند.

فهرست قصه های این مجموعه: 1- راپونزل / 2- سبد سيب / 3- رویه و آستر / 4- روباهی که دروغ گفت / 5- ریحانه خاتون و پسرش

دوست پاپی او را صدا کرد و گفت: «آهای پاپی، بیا باهم توپ‌بازی کنیم.» اما پاپی اصلاً دلش نمی‌خواست دنبال توپ بدود. با خودش گفت: - «دنبال توپ دویدن هم شد بازی؟ من باید بروم و برای خودم گردش کنم.»

گرگی روباهی را به‌زور پیش خودش نگه داشته بود تا هر کاری که بخواهد برایش انجام بدهد. روباه که از گرگ می‌ترسید می‌خواست از دست او فرار کند، ولی نمی‌توانست. روزی، آن دو در جنگل قدم می‌زدند.

یکی بود و یکی نبود. در دشتی سبز و خرم و پر از گل و میوه، خرگوشکی زندگی می‌کرد و روباهک خواهرکُش هم در آنجا زندگی می‌کرد.