قصه کودکانهی: جوجههای مرغ خاله مهربان || باهمدیگه دعوا نکنید! قصه های کودکانه 532 یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. روزی از روزها جوجههای خاله مهربان پیش مادرشان آمدند و گفتند: «ما میخواهیم برویم توی حیاط بازی کنیم.» بخوانید