برزگری به هنگام مرگ با خود اندیشید چه کند تا پسرانش پس از او برزگران موفقی شوند. ازاینرو همه را به نزد خود خواند و به آنان گفت: «فرزندانم، چیزی به رفتن من از این جهان نمانده است.
بخوانیدTag Archives: داستان کهن
قصههای ازوپ: خشمِ افسارگسیخته || عصبانیت، اول به خودمان آسیب میزند
کشاورزی کینۀ روباهی را که ضرری به او زده بود، به دل گرفته بود. ازاینرو هنگامیکه روباه را به دام انداخت با خود فکر کرد از او سخت انتقام بگیرد.
بخوانیدقصههای ازوپ: مرد باید که عیب خود بیند | اول عیب خودت را درست کن!
روزی روزگاری وقتی پرومته انسانها را ساخت، دو کولهبار به گردن آنان آویخت. او کوله باری را که از جلو آدمیان آویخته بود...
بخوانیدقصههای ازوپ: برکت در حرکت است | به خودت کمک کن تا خدا هم کمک کند
ثروتمندی از اهالی آتن با گروهی از مسافران به سفری دریایی میرفت که ناگهان توفانی درگرفت و کشتی غرق شد. تمام مسافران کشتی سعی میکردند با شنا خود را به ساحل برسانند؛
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: شیاد || جامعۀ سادهلوح، دزدپرور میشود!
کسبوکار پینهدوزی ناوارد، چنان از رونق افتاده بود که از گرسنگی با مرگ فاصلهای نداشت؛ بنابراین تصمیم گرفت به شهری که کسی او را نمیشناخت، برود و پزشکی پیشه کند.
بخوانید