بچه گوزنی از گوزن سالخوردهای پرسید: «پدر! طبیعت، تو را بزرگتر و سریعتر از سگ آفریده است. بعلاوه با شاخهای بزرگ و حیرتانگیزت میتوانی از خود دفاع کنی.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : داستان کهن
قصه آموزنده ازوپ: دیگ به دیگچه میگوید رویت سیاه || دزد و شاهدزد
گرگی گوسفندی را از گلهای دزدیده بود و به لانهاش میبرد که شیری از راه رسید و آن را از چنگ او بیرون آورد.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: همیشه در اشتباه | جنایتکار تابع عقل و منطق نیست
برهای از رودخانه آب میخورد. گرگی بره را دید و به فکر یافتن بهانهای موجه برای خوردن او افتاد. گرگ بالادست بره، کنار آب ایستاد و بهانه گرفت که آب را گلآلود میکند تا او نتواند آب بنوشد.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: مزد خیانت || سزای خیانت به میهن
یکبار گرگها به سگها گفتند: «چرا شما که درست مثل ما هستید، با ما به تفاهمی برادرانه نمیرسید؟ بین ما هیچ تفاهمی وجود ندارد.
بخوانیدقصه آموزنده ازوپ: چاه مَکَن بَهر کسی || عاقبت نقشه و توطئه چینی
جز روباه، تمام جانوران به دیدار شیر پیری که در غاری به بستر بیماری افتاده بود، رفتند. گرگ از فرصت استفاده کرد و مشغول بدگویی از روباه شد.
بخوانید