خورشید هنوز از خواب بیدار نشده بود که یک جغد، پروازکنان و خسته از گردش شبانهی خود به خانه برگشت و روی درختی نشست تا به خواب عمیق و آرامی فرورود.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : داستان چینی
قصه کودکانه چینی: آدم طمعکار و آدم قانع و کشور موشها
در سالهای خیلیخیلی دور یک پیرمرد و یک پیرزنِ خیلی فقیر باهم زندگی میکردند. یک روز، پیرمرد داشت کف کلبه را جارو میکرد که یک دانه ذرت درشت پیدا کرد. پیرمرد دانهی ذرت را برداشت و به کنار لانهی موشها رفت
بخوانیدقصه کودکانه چینی: از دوستت هرگز جدا نشو / هوا دوست ماست
«مینگلی» تکالیفش را انجام داد و پیش خود فکر کرد که بهتر است به حیاط آپارتمان بروم تا با بچهها بازی کنم؛ اما وقتی به حیاط رفت هیچکدام از بچهها آنجا نبودند.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: سه ستاره ی بازیگوش
در آسمان سه ستاره، یکی قرمز یکی سبز و یکی زرد وجود داشتند. آنها دوست یکدیگر بودند. اما یک روز راهشان را گم کردند. ستاره قرمز وقتی دید یک ابر سفید با کمک باد دارد از آنجا عبور میکند، فوراً پرید روی آن و همراه با ابر به حرکت درآمد.
بخوانید