یک برزگر بود، سه تا پسر داشت. وقتی هر سه به ریش و سبیل رسیدند و وقت زن گرفتنشان شد، یک روز صدایشان کرد و گفت: «پسرهای من، وقتش است که هر سهتان آستینها را بالا بزنید و زن بگیرید.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : داستان عامیانه
قصه عامیانه «زن کله شق» برگی از ادبیات عامیانه فنلاند
روزی که ماتی با لیزا عروسی کرد پیش خودش خیال میکرد از این زن نجیبتر و سربهراهتر تو دنیا پیدا نمیشود. چند وقت که گذشت لیزا خانم باطن خودش را نشان داد و ذات خودش را رو کرد. معلوم شد از آن زنهای ارقه و کله شقی است که لنگه ندارد.
بخوانیدکتاب داستان رابین هود و دلاوران جنگل – جلد 23 کتابهای طلائی برای نوجوانان
رابین هود و دوستانش در جنگل شروود مخفی شده اند و علیه سرگای گیسبرن، حاکم ستمگر مبارزه می کنند و به فقرا و نیازمندان کمک می کنند....
بخوانیدمجموعه قصه های عامیانه: 5 قصه ، 5 پند برای نوجوانان
در این کتاب کوچولو، 5 قصه عامیانه کوتاه از جمله دوست بی وفا و چوپان دروغگو را می خوانیم...
بخوانیدمجموعه قصه های عامیانه روسی، 14 قصه عامیانه از سرزمین روسیه
این کتاب، مجموعه 14 قصه زیبا و آموزنده از ادبیات عامیانه سرزمین روسیه است که در سال 1337 چاپ شده است. امیدوارم از خواندن قصه های این کتاب لذت ببرید.
بخوانید