یکی بود و یکی نبود. در دشتی سبز و خرم و پر از گل و میوه، خرگوشکی زندگی میکرد و روباهک خواهرکُش هم در آنجا زندگی میکرد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : داستان روسی
قصه صوتی قدیمی: انگشتری جادو || نوشته: کنستانتین پاستوفسکی
واریوشا دختربچهی کوچولو و زبروزرنگی بود که با پدربزرگش توی کلبهای تو جنگل زندگی میکردند. چلهی زمستون بود که پدربزرگ هوس توتون کشیدن کرد. بدجوری سرفه میکرد و از ضعف تنش مینالید و مرتب میگفت...
بخوانیدداستان مصور: حلقه جادویی || یک داستان قدیمی روسی
داستان عامیانه روسی: سالها پیش در یکی از روستاهای روسیه، یک زن بیوه فقیر با پسرش ایوان ایوانویچ زندگی میکرد. ایوان پسری زیبا و قویهیکل بود.
بخوانیدمجموعه قصه های عامیانه روسی، 14 قصه عامیانه از سرزمین روسیه
این کتاب، مجموعه 14 قصه زیبا و آموزنده از ادبیات عامیانه سرزمین روسیه است که در سال 1337 چاپ شده است. امیدوارم از خواندن قصه های این کتاب لذت ببرید.
بخوانیدکتاب داستان کودکانه حلقه فولادی، نوشته پائوستوفسکی
بابا کوزما با نوه اش واریوشا در دهکده موخوویه در جوار جنگل زندگی میکرد. زمستان آن سال خیلی سرد بود، باد های تند میوزید و برق فراوان باریده بود. در تمام زمستان حتی یک بار هوا گرم نشده و آب برف از بام های تخته ای نچكیده بود.
بخوانید