بایگانی/آرشیو برچسب ها : داستان روسی

داستان روسی افسانه‌ ی خورشید / به خوشبختی دیگران کمک کنیم

داستان روسی افسانه‌ ی خورشید / به خوشبختی دیگران کمک کنیم 1

چنین سرزمین تاریک، اما بزرگی در کنار دریایی قرار داشت. خورشید هرگز بر بالای این سرزمین نبود: هیچ‌کس آفتاب را ندیده بود، ستاره‌ها هم نبودند، برای اینکه همیشه و همه‌وقت بر فراز این سرزمین ابرهایی تیره سراسر آسمان را پوشانیده بودند.

بخوانید

کتاب قصه کودکانه: چوب‌ دستی نجات / فکر عاقلانه و قلب مهربان لازم است!

کتاب قصه کودکانه چوب‌دستی نجات (1)

خارپشتی به خانه می‌رفت. در راه خرگوشی به او رسید و باهم به راه افتادند دوتایی راه رفتن، راه کوتاه‌تر به نظر می‌رسد. راه تا خانه دور بود ولی آن‌ها راه می‌رفتند و باهم صحبت می‌کردند. در پهنای جاده چوبی افتاده بود.

بخوانید

قصه صوتی قدیمی: انگشتری جادو || نوشته: کنستانتین پاستوفسکی

قصه-صوتی-قدیمی-انگشتر-جادو-کاور

واریوشا دختربچه‌ی کوچولو و زبروزرنگی بود که با پدربزرگش توی کلبه‌ای تو جنگل زندگی می‌کردند. چله‌ی زمستون بود که پدربزرگ هوس توتون کشیدن کرد. بدجوری سرفه می‌کرد و از ضعف تنش می‌نالید و مرتب می‌گفت...

بخوانید