قصه شب: روزی از روزها در یکی از خانهها، گل کوچکی با گلدان کوچکی کنار یک پنجره نشست. پنجره با دیدن گل کوچک گفت: «سلام گل کوچولو، خوشآمدی!» گل کوچولو نگاهی به دوروبرش انداخت و گفت: «اینجا کجاست؟ من الآن کجا هستم؟»
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : خورشید
قصه صوتی کودکانه: ننه خورشید و گلبهار || با صدای مریم نشیبا
ننه خورشید و گلبهار خیلی همدیگر را دوست داشتند. آب خانه تمام شده بود و گلبهار باید پای چشمه می رفت و کوزه را پر از آب می کرد.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: گل بلور و خورشید
شب در آسمانِ قطب شمال ماند. یک ماه ماند؛ دو ماه ماند؛ سه ماه ماند؛ شش ماه تمام ماند. شب، خوابش گرفت. ستارهها هم آنقدر چشمک زدند تا چشمهایشان کم سو شد.
بخوانید