یکی بود و یکی نبود. در دشتی سبز و خرم و پر از گل و میوه، خرگوشکی زندگی میکرد و روباهک خواهرکُش هم در آنجا زندگی میکرد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : خرگوش
قصه صوتی کودکانه: باشگاه کتاب خرگوشی / مهناز محمدقلی
خانم کتابدار توی کتابخانه نشسته بود و از پشت عینک قرمزش به بچه هایی نگاه می کرد که از سرتاپا گوش بودند برای شنیدن یک قصهی تازه. پشت پنجره یک خرگوش بود؛ اما نمی توانست نزدیکتر بیاید. خانم کتابدار هم نمی توانست ان را ببیند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: راز کلید | خرگوش کوچولو یه کلید طلایی پیدا کرده
صندوق کهنه و قدیمی ایی گوشه جنگل افتاده بود، همه حیوانات به وجود صندوق عادت کرده بودند. یک روز خرگوش کوچکی کلید طلایی پیدا کرد و به سراغ حیوانات رفت و به دنبال صاحب کلید گشت.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: یه زنبور تنها / مریم نشیبا
سنجاب خاکستری خبر تازهای برای دوستانش آورده بود. او خبر آمدنِ یک زنبور کوچولو را آورده بود. همه رفتند تا زنبور را ببینند؛ اما زنبور چندان خوشحال نبود...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: مزرعه ای در هندوانه / با صدای: مریم نشیبا
خانوم بُزی از صبح تا شب توی مزرعهی کوچیکش کار میکرد و شبها هم همیشه خواب مزرعه رو میدید. یه روز خرگوش کوچولو از راه رسید و با خانوم بزی سلام و احوالپرسی کرد و گفت: «من هم دلم میخواد یه مزرعه داشته باشم، با یه عالمه هندونه».
بخوانید