Tag Archives: خرس

قصه های شیرین فیه ما فیه: معلم و پوستین خرس

قصه-های-شیرین-فیه-ما-فیه-مولوی-معلم-و-پوستین-خرس

معلمی بینوا در فصل زمستان، یک‌لا پیراهن نازک پوشیده بود و به کودکان درس می‌داد. آن‌سوتر از مدرسه، سیلی بزرگ از کوهستان می‌آمد و خرسی را با خود در رودخانه می‌آورد. خرس در آب غوطه‌ور بود و سرش دیده نمی‌شد.

بخوانید

قصه کودکانه: خرسی که خیلی عسل دوست داشت || شکمو نباشیم!

قصه-کودکانه-خرسی-که-خیلی-عسل-دوست-داشت

روزی روزگاری، خرس کوچولویی با پدر و مادرش در جنگل بزرگی زندگی می‌کرد. خرس کوچولو مهربان و باادب بود و همه‌ی حیوانات جنگل دوستش داشتند. او روزها با دوستانش بازی می‌کرد، از تنه‌ی درخت‌ها بالا می‌رفت، لای علف‌های بلند و سبز پنهان می‌شد و به پدر و مادرش هم کمک می‌کرد؛

بخوانید

قصه کودکانه: کی در زمستان خواب بود؟ || خواب زمستانی خاله خرسه

قصه-کودکانه-کی-در-زمستان-خواب-بود؟

در یک روز قشنگ بهاری، قطره‌ی شبنمی از روی برگ گل سرخ افتاد روی دماغ پروانه خانم و او را از خواب بیدار کرد. پروانه خانم چشمان قشنگش را که باز کرد دید ای‌وای خدا جان، بهار شده! خوشحال و خندان بال‌های رنگارنگش را تکان داد و رفت به خانه‌ی خاله‌خرسه و تق و تق و تق در زده. ولی هیچ‌کس در را باز نکرد.

بخوانید