یکی بود و یکی نبود. در دشتی سبز و خرم و پر از گل و میوه، خرگوشکی زندگی میکرد و روباهک خواهرکُش هم در آنجا زندگی میکرد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : خانه
قصه صوتی کودکانه: قشنگ ترین خانه دنیا / مریم نشیبا
شبنم کوچولو خانه خودشان را خیلی دوست داشت. هر روز صبح به پرنده ها دانه می داد و عصرها خانم های محله برای خواندن قران جمع می شدند. یک روز پرنده ها برای خوردن آب و دانه به حیاط آنها نیامدند و بعد از ظهر هم خانم های محله خانه آنها جمع نشدند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: خانه باد کجاست؟ / مریم نشیبا
حمید میخواست قایق کاغذیاش را در آب بیندازد. ناگهان باد تندی وزید. حمید نمیدانست باد از کجا میآید. او میخواست خانهی باد را پیدا کند...
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: بزرگترین خانه، برای عنکبوت پادراز
یک عنکبوت پادراز بود که میخواست بزرگترین خانهی دنیا را برای خودش بسازد، بنابراین دو تا درخت بزرگ انتخاب کرد؛ یکی این سر دنیا، یکی آن سر دنیا. بعد هم رفت و نشست روی شاخهی درختی که این سر دنیا بود، و شروع کرد به تار تنیدن.
بخوانیدقصه کودکانه: بخاری خانهی خرگوش | به همدیگه کمک کنیم!
آقا خرگوشه خانهی نقلی و قشنگی داشت. هوا سرد شده بود و چند روز بود که او بخاریاش را روشن کرده بود. ولی بخاری اشکال داشت و اتاق را گرم نمیکرد. آقا خرگوشه با عصبانیت در اتاق قدم میزد
بخوانید