بایگانی/آرشیو برچسب ها : حرص و طمع

قصه کودکانه: گردوهای کلاغ | حرص و طمع کار خوبی نیست.

قصه-شب-کودک-گردوهای-کلاغ

کلاغی بود که گردو را خیلی دوست می‌داشت. طوری که جانش بود و گردو و اگر کسی اسم گردو را می‌آورد آب از دهان او سرازیر می‌شد. این کلاغ همیشه با خودش می‌گفت: «می‌شود من یک روز لانه‌ام را پر از گردو کنم، آن‌قدر که دیگر جایی برای خودم هم نباشد؟»

بخوانید

داستان کودکانه: غازی که تخم طلا می‌گذاشت || افسانه‌ای از ازوپ

داستان-کودکانه-غازی-که-تخم-طلا-می‌گذاشت

داستان آموزنده: روزی بود، روزگاری بود. در دهکده‌ای، در کنار دریا، زن و شوهر پیری زندگی می‌کردند. آن‌ها مثل بیشتر دهقانانِ روزگار، فقیر و بینوا بودند. رنج و درد سالیان دراز از چهره غمگین و چروکیده آن‌ها پیدا بود.

بخوانید