قصه کودکانه جهانگرد و زرگر مکار || کلیلهودمنه برای کودکان داستان مصور کودکان 1,590 یک روز مرد زرگری به نام «ایلخان» از جنگلی میگذشت که اتفاقاً افتاد توی یکی از این گودالها. ایلخان کمی آه و ناله کرد؛ اما حالش که بهتر شد ناگهان دید یک ببر، یک مار و یک میمون جلویش ایستادهاند و دارند بر و بر نگاهش میکنند. بخوانید