بایگانی/آرشیو برچسب ها : جنگل

قصه کودکانه: می‌خواهم سفید باشم | همین‌جوری که هستی قشنگ تری

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-می‌خواهم-سفید-باشم

جنگلی بود سبز و خرم. در گوشه‌ای از این جنگل یک درخت توخالی بود. این درخت لانه‌ی خرگوش‌ها بود. خانم خرگوشه، آقا خرگوشه و خرگوش کوچولویی به اسم شلیل در آنجا زندگی می‌کردند. همه‌ی آن‌ها رنگشان قهوه‌ای بود.

بخوانید

قصه کودکانه: خانم قارا و مار || عاقبت دزدی از لانه خانم کلاغه

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-خانم-قارا-و-مار

کلاغی بود که پروبال سیاه و قشنگی داشت. دمش سفید و بلند بود. اسم این کلاغ، قارا بود. خانم قارا بالای درختی لانه داشت. لانه‌ی قارا روی بلندترین شاخه بود. داخل آن را هم با پرهای نرم پوشانده بود. قارا بیشتر وقت‌ها روی شاخه‌ی درختی می‌نشست و قارقار می‌کرد

بخوانید

قصه صوتی کودکانه: کی از همه مهربون تره | با صدای: مریم نشیبا

کی-از-همه-مهربون-تره؟-قصه-صوتی-مریم-نشیبا-کاور

گنجشک خانوم روی تخم‌هایش نشسته بود و منتظر بود تا جوجه‌هایش از تخم بیرون بیایند. یک روز یک گنجشک تپل سر از تخم بیرون آورد. گنجشکک می‌خواست تنها به جنگل برود و بازی کند؛ اما مادرش قبول نکرد ...

بخوانید

قصه کودکانه: آرزوی ماهی کوچولو || گردش ماهی در جنگل

قصه-کودکانه-آرزوی-ماهی-کوچولو

در یک دریاچۀ آبی و قشنگ، کنار جنگلی بزرگ و سبز، ماهی کوچولوی قرمزی زندگی می‌کرد. ماهی کوچولوی قصه ما با لاک‌پشت مهربانی دوست بود. خانۀ لاک‌پشت در جنگلِ کنار دریاچه بود و هرروز برای آب‌تنی به دریاچه می‌آمد،

بخوانید