فقط صدای کریه سوسکها از درزهای تاریک دیوار نم کشیده و خزه بستهٔ زندان به گوش میرسید.
بخوانیدTag Archives: جلال آل احمد
داستان کوتاه در راه چالوس / نوشته: جلال آل احمد
رفیق سفر کردهٔ من، وقتی میخواستم از تهران حرکت کنم، پای قطار خوب برایم گفته بود که با اینهمه اسامی نو، و اروپایی مآب هنوز هم ...
بخوانیدداستان کوتاه زیرابیها / نوشته: جلال آل احمد
«اسد» هم جزو هشتادوسه نفری بود که همان روزهای اول از زیراب به کرمان تبعیدشان کردند.
بخوانیدداستان کوتاه درهٔ خزان زده / نوشته: جلال آل احمد
سه بعدازظهر، سوت تعطیل کار معدن، مثل همه روز، در هوای سرد و مهآلود درههای زیراب پیچید.
بخوانیدداستان کوتاه: جشن فرخنده / جلال آل احمد
ظهر که از مدرسه برگشتم بابام داشت سرحوض وضو میگرفت، سلامم توی دهانم بود که باز خورده فرمایشات شروع شد
بخوانید